تصویر هدر بخش پست‌ها

✯♬پۛٙݺ࣮نۨڪ لۙاٰوࣳ_𝙿𝙸𝙽𝙺 𝙻𝙾𝚅𝙴✯↻

درود به پینک لند خوش اومدی🗿🎀 بازدید کن شاید خوشت اومد🕷🕸

پست ثابت 🖇

| STAR_GIRL

 

سلام قشنگا خوش اومدین به وبلاگ همچی لند

تو این وبلاگ از همچی فعالیت میکنیم 

انیمه کلیپ ویدئو موزیک ویدیو آهنگ کیپاپ و...... 

اگه درخواستی داشتین حتما بهم بگین قشنگا      

سازنده همچی خودمم

 

🍉دکمه های وب🤍

 

 

امضا مدیر: 

لوگو وب: 

 

کاورهای وب سازندش خودمم

https://biaupload.com/do.php?imgf=org-b2e9c6cb6edd1.jpg

https://biaupload.com/do.php?imgf=org-372b52529dbd1.jpg

https://biaupload.com/do.php?imgf=org-e95bf364dc781.jpg

https://imgurl.ir/uploads/o603872_Screenshot_-_Gallery.jpg

https://imgurl.ir/uploads/j11009_Screenshot_-_Picsart.jpg

https://biaupload.com/do.php?imgf=org-9d31225175c91.jpg

https://imgurl.ir/uploads/b70989_Screenshot_-_Picsart.jpg

https://imgurl.ir/uploads/f89282_Screenshot_-_Gallery.jpg                 

عاشقم باشp17🔮💜

| STAR_GIRL

پرش زمانی فردا صبح

از خواب پاشدم دیدم ته داره اماده میشه

ات:تهیونگا می خوای جایی بری؟

ته:ات بلند شو حاضر شو مامانم اینا دارن میان

ات:باشه

بلند شدم رفتم یه حموم ده نینی و اومدم بیرون موهامو سشوار کردم بعدش کرم دست زدم و بادی اسپلش رفتم یه لباس سه تیکه هم که داشتم و پوشیدم و رفتم پایین که یهو در باز شدش یه خانم با دختراش اومدن داخل و تهیونگ اومد کنارم وایساد

ته:خوش اومدید

یهو اجوما هم اومد اما اون حرفی نزد

ته:ات معرفی میکنم لیا خواهرم و انا دختر خالم

لیا:خوشبختم

ات:منم همینطور عزیزم

ته:و ایشونم مادرمه

ات:سلام خانم

سریع یه تعظیمی کردم ولی چیزی نشنیدم

(بچه ها م‌ت یعنی مامانه ته)

م‌ت:عه پس این همون کلفتیه که خوش شانس بوده

یهو خودش و اون دختره انا زدن زیره خنده که لیا اومد دستمو گرفت

لیا:ات ولشون کن بیا بریم بالا

دستمو دنباله خودش کشید و رفتیم بالا تو اتاقه منو ته

لیا:خب دختر بگو بینم چند سالته؟

ات:عام من ۲۵

ات:لیا یچیزی

لیا:جانم

ات:مامانت از من بدش میاد؟

لیا:همینطوره ولی زره ای ناراحت نباش خب!

ات:اوهوم

یهو در با شتاب بدی باز شد تهیونک بود خیلی عصبی بلند شدیم

ات:تهیونگ خوبی؟

ته:لیا برو بیرون (داد)

لیا رفت بیرون

ته اومد یکی زد زیره گوشم

ته:تو بدون خبر من با یکی از بادیگاردا قرار میزاری نه؟؟؟؟؟(داد)

لبم داشت خون نیومد

ات:تهیونگ چی باعث شده اینجوری فکر کنی چرا هر بار گول بقیه رو میخوری؟(گریه)

ته:یعنی می خوای بگی مامانم دروغ میگه؟

اومد سمتم موهامو کشید تا تونست منو زد

بعدش پرتم کرد رو زمین

ته:نمی خوام خرابی مثله تو اینجا باشه از اینجا گورتو گم میکنی و میری چون این اتاق دیگه برای من و اناست

داشت میرفت بیرون

ات: این اخرین حرفت بود؟

بزور بلند شدم رفتم پایین و جلو مامانش اینا وایسادم

ات:چیکارتون کردم؟ هوم؟ چی بهش گفتید چه اینجوری شد ها(گریه)

یهو ته یدونه جلو مامانش اینا زد تو گوشم

ات:باشه ولی تهیونگ بخاطره این تهمت بزرگی که بهم زدی پشیمون میشی! کارما

رفتم بالا همه ی وسایلمو ریختم تو ساک و گوشیمو برداشتم و جین زنگ زدم

ات:الو داداش

جین:جانم ات

ات:داداش حالم اصلا خوب پیست بهم تهمت زدن میشه یمدت با تو زندگی کنم؟

جین:خدا لعنتشون کنه گوه خوردن(داد)

جین:کی بیام دنبالت

ات:ساعت هفت و نیم دمه دره عمارت باش

جین:اوکیه

پرش زمانی ساعت هفت

ته ویو

خواستم برم تو اتاق مامانم که دره اتاقش باز بود‌خودش و انا داشتن حرف میزدن

انا:ولی خاله جون چه سوژه ای پیدا مردیما

مامان:من که بهت گفتم پسره ساده لو ی من این چیزا رو بخاطره غیرتش باور میکنه دیگه از دست کلفت راحت شدیم

انا:خب حالا خاله صدات کنم یا مامان

مامان:تو همین فردا عروسمی

که یهو

 

عاشقم باشp16💜🔮

| STAR_GIRL

ادامه نمیزارم نمیخام اذیت شین🤭

 

پرش زمانی موقع مهمونی

کم کم اماده شدم لباسمو پوشیدم (عکسش هست) منتظر بودم تهیونگ بیاد مه یهو اومد

ته:ات اماده ای؟

ات:اره

ته:ات اونجا از پیشم جم نمیخوری باشه!

ات:اوم باشه

دستشو دراز کرد و دستشو گرفتم و از پله ها رفتیم پایین چقد خونه شلوغ بود

کوک:این لیدی جذاب کی هستن

ات:من همسره تهیونگ هستم

کوک:او خوشبختم

بهم دست دادیم

تهیونگ منو با جیمین و شوگا هم اشنا کرد که یلحظه ینفر رو دیدم خیلی اشنا میومد رفتم پیشش

ات:لونا

لونا:اتتتتتت

پریدیم بغل هم

ات:عوضی دلم تنگ شده بود

لونا:یا منم

ات:اینگا چیکار میکنی

لونا:من دوست دختره کوکم

ات:جرممم بهم میاین

لونا:تو چی

ات:اها من همسره تهیونگم

یهو تهیونگ اومد

ته:یا ات تو و لونا همو میشناسید؟

ات:اره تهیونگ اون موقع ها که مامان بابام ازیتم میکردن میرفتم پیش لونا منو لونا بدون هم اب هم نمیخوردیم

لونا:اره

ته:اوووو پس همو میشناسید

ات:اره

کوک:لونا بیبی بیا برقصیم

لونا:ات من میام

ته:عام خب نمیای منو توهم برقصیم؟

ات:البته

دستشو گذاشت دوره کمرمو منم دستامو انداختم دوره گردنش سرم پایین بود

ته:منو ببین

سرم بردم بالا و نگاهش کردم داشتیم میرقصیدیم که اهنگ قطع شد و رفتیم با کوک و لونا بشینیم

تشنم بودش

ات:ته من میرم اب بخرم

ته:باشه

رفتم اب بخورم اب رو خوردم احساس کردم دستی دوره کمرم حلقه شد دیدم جیمینه

ته ویو

رفتم دنبال ات اتفاقی براش نیوفته تمام مدت نگاش کردم خواستم برم جیمینو بزنم ولی یدقه واسادم

جیمین:ات اون عوضی ازیتت میکنه بیا با من باش من دوستت دارم

ات از بغلش اومد بیرون

ات:جیمینا منو ببخش من به تهیونگ خیانت نمیکنم من اونو دوستش دارم

ات ویو

اومدم بیرون دیدم ته اونجا وایساده

ات:,ته

یهو بغلم کرد

ته:مرسی که بهم خیانت نمیکنی

ات:یا بیا بریم بچه ها منتظرن

عاشقم باش p14💜🔮

| STAR_GIRL

ات ویو

چشمامو باز کردم یه مرد اومد جلوم

نامجون:ات خانم چشمات رو باز کردی

ات:تو کی هستی مردک

نامجون :من نامجون هستم اها زیاد زبون بریزی بعد تنبیه میشی

ات: هع تهیونگ پیدات کنه زندت نمیزاره

نامجون:یا بهتره بگم من زندش نمیزارم ببین بیا زنگش بزنیم

گوشیشو باز کرد و زنگ زد بعد چند تا بود جواب داد

ته:عوضی دارم پیدات میکنم

نامجون: اوه اوه خانم کوچولوت خیلی زبون میریزه میگه تهیونگ پیدامون. بکنه میکشتمون

ته:راس میگه چون زنده که صهله آتیشت میزنم!

ات:تهیونگگگگگ نیااا

نامجون:خفش کنید بزنیدش

ته:هوی مرتیکه

قطع کرد

یه مردی اومد سمتم تا تونست منو زد انقد زدم که بیهوش شدم

ته ویو

اعصابم خورد بود

جین:پیداشون کردم

ته:بریم

فک کنم حدود پنجاه تا ادم اورده بودم سریع ماشین و روشن کردم و رفتیم سمت ادرس وسط جنگل بود رسیدیم به یه کلبه رسیدیم ماشینارو پارک کردیم و رفتیم تو

ات ویو

داشتم گریه میکردم که یهو ته اومد داخل

ات:تهیونگ(داد،گریه)

ته:ات

اومدم برم پیشش نامجون دستشو گرفت زیره گلوم و یه تفنگ گذاشت رو سرم

جین:یعنی اگه دست از پا خطا کنی

ته:ببین میکشمت

دیدم یکی پشت سره تهیونگ می خواست بهش شلیک کنه دسته نامجون رو گاز گرفتم ولم کرد دویدم سمت تهیونگ محکم بغلش کردم که صدای شلیک اومد

ته ویو

یهو دیدم ات محکم بغلم کرد تیر به اون خورد

ته:حمله کنیددددد

ادمام ریختن داخل

ته:ات ات تروخدا چشماتو باز کن عشقم(گریه)

ات:تهیو...نگ....(بیجون

سریع براگ بغلش کردم بردمش تو ماشین با جین بردیمش بیمارستان بردنش اتاق عمل

پرش زمانی یک ساعت بعد

دکتر:اقای کیم گلوله رو از شکم خانمتون در اوردیم ایشون الان بیهوشن میتونید ببریدشون خونه که بهوش بیان

جین:خیلی ممنون

رفتم تو اتاق ات رو براگ بغل کردم

ته:جین بیا بریم

رفتیم پایین ات رو گذاشتم عقب و حرکت کردیم

رسیدیم عمارت ات رو بغل کردم رفتیم داخل

اجوما:ات چیش شده

بردمش بالا گذاشتمش رو تخت حین کنارش نشسته بود و دستشو گرفته بود منم به دیوار دست به سینه تکیه داده بودم

ات ویو

چشمامو اروم باز کردم

جین:بهوش اومد بهوش اومد

جین:ات خوبی؟

ات:,اره

ات:جین میشه یچیزی ازت بخوام

جین:جانم بگو هرچیزی باشه

ات:یه وکیل می خوام واسه طلاق می خوام طلاق بگیرم و از اینجا برم!

ته:ات حرفه مفت نزن

ات:چرا نزنم هاا تو که می خواستی بگیری منم میگیرم و از دستت خلاص میشم

ته:جین برو بیرون

جین رفتم بیرون که.......